گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
قیصر و مسیح
فصل هفدهم
.III - روابط زن و مرد


زندگی جوانان، از لحاظ اخلاقی، اگر دختر بودند دقیقاً مراقبت می شد، و اگر پسر بود با ملایمت تحت نظارت قرار می گرفت. رومیان نیز مانند یونانیان توسل مردان را به روسپیان بسهولت می بخشودند. این حرفه را قانون شناخته و محدود ساخته بود. فاحشه خانه به موجب قانون در خارج از حصار شهر قرار داشت و فقط شبها می توانست مشتری بپذیرد؛ روسپیان نام خود را توسط دستیاران دادستان ثبت می کردند و مکلف بودند، به جای پیراهن بلند، جبه بپوشند. برخی از زنان نام خود را به عنوان روسپی ثبت می کردند تا از مجازات قانونی کشف زنا بگریزند. دستمزد روسپیان را چنان ترتیب داده بودند تا هرزگی در دسترس همه کس قرار گیرد؛ همه کس از داستان «خانم نیم ریالی» خبر دارد. اما در این هنگام تعداد روسپیان تحصیلکرده، که سعی داشتند با سرودن شعر و تغنی و دانستن موسیقی و رقص و مکالمة آمیخته با فهم و دانش جلب مشتری کنند، رو به افزایش بود. برای یافتن این خواتین سهل الحصول، کسی حاجت به خروج از حصار شهر نداشت. اووید به خوانندگان خود اطمینان می دهد که با اینان می توان زیر رواقها و در سیرک و تئاتر «به زیادی ستارگان آسمان» رو به رو شد. و یوونالیس ایشان را در درگاه معابد و بخصوص معبد ایسیس، الاهه ای که نسبت به عشاق سختگیر نبود، می یافت. مؤلفان مسیحی چنین ادعا کرده اند که در داخلة بست و میان محرابهای معابد روم عمل فحشا انجا می گرفت.
شاهد نیز موجود بود. شاهد بازی، که به موجب قانون نهی گردیده بود و رسوم و عادات رومی آن را بد می دانست، با وفور خاص مشرق زمین شکفت. هوراس چنین نغمه می سراید که «به تیر دلدوز عشق گرفتار آمده ام» ـ و تیر عشق که؟ ـ «عشق لوکیسکوس که در نرمی از هر زنی سر است؛» و هوراس از این عشق تنها بدین طریق علاج می پذیرد که دچار «شعله ای دیگر به خاطر دوشیزه ای زیبا یا نوجوانی رعنا» گردد. نخبه ترین مضمونهای مارتیالیس مربوط به لواط است. یکی از هجویات یوونالیس، که قابل طبع نیست، بیان شکایت زنی است از این رقابت ناهنجار. شعر شهوی بی ارزش و مستهجن معروف به «پرپاپیا» آزادانه میان جوانان گمراه و بزرگان ناپخته رواج داشت.
ازدواج شجاعانه با این گریزگاههای رقیب درمی افتاد و با کمک پدران و مادران مضطرب و دلالان محبت ترتیبی می داد که تقریباً برای هر دختر لااقل شوهری موقت فراهم آورد. دخترانی که بیش از نوزده سال داشتند و هنوز به شوهر نرفته بودند «ترشیده» تلقی می شدند، اما چنین دخترانی زیاد نبودند. دو نامزد کمتر یکدیگر را می دیدند، دوران معاشقه ای در میان نبود، و حتی در زبان لاتینی کلمه ای هم برای بیان آن نبود؛ سنکا از آن شکایت داشت که خریدار هر چیز را قبل از خرید می آزماید، مگر داماد عروس را. دلبستگی قبل از ازدواج معمول نبود،

اشعار عاشقانه یا به زنان شوهردار خطاب می شد یا به زنانی که شاعر هرگز اندیشة ازدواج با ایشان را به خود راه نمی داد. و معشوق گرفتن زنان نیز، مانند فرانسة قرون وسطی و زمان حاضر، با اوضاع و احوال مشابه، پس از ازدواج آغاز می شد. سنکای مهین چنان فرض می کرد که میان زنان شوهردار رومی زنا بسیار رایج است، و پسر فیلسوف او چنین می پنداشت که زن شوهرداری که با دو فاسق بسازد نمونة کامل وفاداری است. اووید کج بین چنین می سراید: «زنان پاک فقط آنانند که طلب نشده اند، و مردی که از عشقبازی زنش خشمگین شود روستایی صرف است.» اینها ممکن بود زیاده رویهای ادبی باشد. مرثیة سادة کوینتوس وسپیلو برای زنش بیشتر محل اطمینان است که می گوید: «ازدواج بدون طلاق تا هنگام مرگ بندرت پایدار می ماند، اما دوران زناشویی ما چهل و یک سال با خوشبختی دوام یافت.» یوونالیس از زنی یاد می کند که ظرف پنج سال هشت بار ازدواج کرده است. برخی زنان، که بیشتر به خاطر مال یا جاه شوهر می کردند، اگر جهیزیة خود را به شوهر و تن خود را به معشوق خویش می سپردند، وظیفة خود را انجام یافته تلقی می کردند. زانیه ای در یکی از اشعار یوونالیس به شوهرش که ناگاه سر رسیده است چنین توضیح می دهد: «مگر توافق نکردیم که هر دو هر کار که می خواهیم بکنیم؟» «آزادی» زن در آن هنگام نیز مانند اکنون کامل بود ، و تنها اختلاف آن عدم حق شرکت زنان در رأی و نص قوانین بی اثر بود. قانون زنان را اسیر کرده، اما رسوم ایشان را آزاد ساخته بود.
در موارد متعددی، مانند زمان ما، آزادی زنان به معنی نهضت صنعتی بود. برخی زنان در کارگاهها یا کارخانه ها و خصوصاً در نساجی به کار اشتغال داشتند، بعضی وکیل یا دکتر می شدند؛ گروهی از لحاظ سیاسی قدرت به هم می رساندند؛ زنان فرمانداران مستعمرات لشکریان را سان می دیدند و برایشان نطق می کردند. دوشیزگان آتشبان برای دوستان خود مناصب سیاسی دست و پا می کردند، و زنان شهر پومپئی نام آن مردان سیاسی را که بیشتر می خواستند بر دیوار می نوشتند. کاتو روم را بر حذر کرده بود که اگر زنان برابری با مردان را تحصیل کنند، آن را به برتری بر مردان بدل خواهند کرد؛ و محافظه کاران بر تحقق آشکار این تحذیر ندبه می خواندند و خیره می شدند. یوونالیس از اینکه زنان را به شاعری و ورزش و گلادیاتوری و بازیگری مشغول می دید وحشت می کرد مارتیالیس زنان را حیوانات سبع و حتی شیرانی وصف می کرد که در میدان به جنگ مشغولند. ستاتیوس سخن از زنانی می گوید که در چنان نبردهایی جان داده اند. خانمها، سوار بر تخت روان، در خیابانها می گشتند «و از هر سو خود را به تماشا می گذاردند.» در رواقها، باغهای عمومی، باغچه ها، و صحن معابد با مردان گفتگو می کردند؛ همراه مردان به ضیافتهای خصوصی یا عمومی و به آمفی تئاتر می رفتند، که به قول اووید «شانه های برهنة آنان چیزی دلپذیر برای تماشا عرضه می داشت.» جامعة روم جامعه ای خوش و رنگین و مختلط بود که اگر یونانیان زمان پریکلس

می توانستند تصور آن را بکنند، به وحشت می افتادند. در فصل بهار، زنان خوش لباس قایقها و سواحل و ویلاهای بایایی و سایر نقاط ییلاقی را با خنده و زیبایی غرورآمیز و گستاخیهای عاشقانه و دسیسه های سیاسی خود می آکندند. پیرمردان از سر حسرت ایشان را بدکار می خواندند.
زنان سبکسر یا هرزه در آن زمان نیز مانند اکنون اقلیت انگشتمایی بودند. خانمهایی که به هنرها یا مذهب یا ادبیات دل می باختند مانند این عصر متعدد بودند، هر چند همیشه مشخص نبودند. اشعار سولپیکیا را همسنگ اشعار تیبولوس می دانستند. این اشعار بسیار شهوی بودند، ولی از آنجا که مخاطب آنها شوهر شاعره بود، تقریباً عاری از گناه تلقی می شدند. تئوفیلا، دوست مارتیالیس، زنی فیلسوف و در دو فلسفة رواقی و اپیکوری واقعاً خبره بود. برخی زنان خود را با کارهای بشردوستانه و اجتماعی مشغول می کردند، به شهرهای خود معابد و تئاترها و رواقها اعطا می نمودند، و به عنوان حامی به اتحادیه ها کمک می دادند. در سنگ نبشته ای در لانوویوم از «مجمع زنان» اسم برده شده است. روم یک «صومعة مادران» داشت؛ و شاید ایتالیا واجد اتحادیة ملی باشگاههای زنان بوده است. در هر صورت، پس از خواندن آثار مارتیالیس و یوونالیس، از یافتن آنهمه زنان خوب در روم مبهوت می شویم: اوکتاویا که با وجود تمامی خیانتهای مارکوس آنتونیوس نسبت به او وفادار بود و اطفال خارجی او را بار آورد؛ آنتونیا، دختر محبوب اوکتاویا، بیوة با عصمت دروسوس، و مادر کامل گرمانیکوس؛ مالونیا، که تیبریوس را علناً به واسطة بدکاری شماتت کرد و بعد خود را کشت؛ آریاپایتا، که وقتی کلاودیوس به شوهرش کایکینا پایتوس فرمان مرگ داد دشنه ای به سینة خود فرو برد و در حال احتضار آن سلاح را به شوهر خویش داد؛ و برای آرامش خاطر شوهرش گفت: «درد ندارد»؛ پاولینا، زن سنکا، که سعی کرد با شوهر خود بمیرد؛ پولیتا، که چون نرون شوهرش را اعدام کرد دست به روزة مرگ زد، و چون همان حکم دربارة پدرش صادر شد به وسیلة انتحار به پدر پیوست؛ اپیخاریس، آن زن آزاد شده که هر گونه شکنجه ای را تحمل کرد، اما توطئة پیسو را فاش نساخت؛ و آن همه زنان بی شمار که شوهران خود را از نظام اجباری پنهان و محفوظ می داشتند، یا همراه ایشان به تبعید می رفتند، یا همچون فانیا، زن هلویدیوس، با خطرات فراوان و بهای گزاف از شوهران خود دفاع می کردند. تنها همینها که نام بردیم کفة ترازو را در مقابل تمامی بدکاره های مضامین مارتیالیس و نیشهای یوونالیس به طرف زنان عفیف متمایل می سازد.
در پس چنین زنان قهرمانی، آن عدة کثیر زنان شوهرداری بودند که نامشان را هم نشنیده ایم و وفاداری زنانه و فدارکایهای مادرانة ایشان تمامی ساختمان حیات روم را برپا و استوار داشته بود. فضایل قدیم روم ـ پرهیزگاری، وقار، سادگی، دلبستگی متقابل ابوین و اولاد، حس هوشیارانة مسئولیت، و احتراز از زیاده روی یا خودنمایی ـ هنوز هم در خانه و خانمان رومی باقی بود. خانواده های سالم و تربیت شده، که در نامه های پلینی وصفشان

آمده است، ناگهان در زمان نروا و ترایانوس سر بر نیاوردند؛ اینان، بی آنکه صدایی از ایشان برخیزد، در عصر مستبدان موجود بوده اند، دوران جاسوسی امپراطوران را هم تحمل کرده بودند، و تنزل مردمان بی پناه و ابتذال زنان جوامع متعین را هم گذرانده بودند. در مراثی که شوهری برای زن، یا زنی برای شوهر خود، یا پدر و مادر بر گور فرزند خود نوشته اند اندک برقی از آن خانه ها و خانمانها به چشم ما می رسد. بر گوری نوشته است: «در اینجا استخوانهای اوربیلیا زن پریموس خفته است. از جان عزیزترم بود. بیست و سه ساله، محبوب همه، ورپرید. الوداع مایة آسایش من!» و بر گوری دیگر: «به زن گرامیم که هجده سال را با سعادت در کنارش گذراندم، به خاطر عشقش سوگند خورده ام که دیگر زن نگیرم.» می توانیم در خیال خود این زنان را در خانه هاشان مجسم کنیم: پشم می رشتند، کودکانشان را ملامت و تربیت می کردند، خادمان را راهنما بودند، پول کمی را که داشتند با دقت خرج می کردند، و در پرستش ارثی خدایان خانگی با شوهران خود شریک می شدند. هر چند روم فاقد اصول اخلاقی بود، اما آن کشوری که خانواده را در دنیای باستان به رفعتی بی سابقه رساند همان رم بود، نه یونان.